loading...
دیگه چه خبر؟
رضا بازدید : 230 پنجشنبه 15 مهر 1389 نظرات (0)

                                        انا ناالله وانا عليه راجعون

سلام .بر كسي كه ديگه صدامو نميشنوه سلام بر اونيكه مثل فرشته ها بود

سحر گذشته چه سحري بود چه گذشت بر دل ما

بي بي جون خيلي دوستت داشتم اما افسوس و صد افسوس

كه از ميان ما رفتي آبی بی

رفتي و مارو تنها گذاشتي كاش بجاي تو من مي رفتم كاش تو بودي ومن نبودم

ديگه هيچي نميتونم بنويسم هيچي نميتونم بگم .اصلا حرف زدن و نوشتن يادم رفته

اما انشالله خدا ترا با فاطمه زهرا مشهورت كنه و جايگات تو بهشت برين باشه

                                         (آمين يا رب العالمين )

رضا بازدید : 143 پنجشنبه 15 مهر 1389 نظرات (0)
رسم عاشقی پير مردي بر قاطري بنشسته بود و از بياباني مي گذشت . سالكي را بديد كه پياده بود پير مرد گفت : اي مرد به كجا رهسپاري ؟ سالك گفت : به دهي كه گويند مردمش خدا نشناسند و كينه و عداوت مي ورزند و زنان خود را از ارث محروم مي كنند پير مرد گفت : به خوب جايي مي روي سالك گفت : چرا ؟ پير مرد گفت : من از مردم آن ديارم و ديري است كه چشم انتظارم تا كسي بيايد و اين مردم را هدايت كند. سالك گفت : پس آنچه گويند راست باشد ؟ پير مرد گفت : تا راست چه باشد سالك گفت : آن كلام كه بر واقعيتي صدق كند پير مرد گفت : در آن ديار كسي را شناسي كه در آنجا منزل كني ؟ سالك گفت : نه پير مرد گفت : مردماني چنين بد سيرت چگونه تو را ميزبان باشند ؟ سالك گفت : ندانم پير مرد گفت : چندي ميهمان ما باش . باغي دارم و ديري است كه با دخترم روزگار مي گذرانم سالك گفت : خداوند تو را عزت دهد اما نيك آن است كه به ميانه مردمان كج كردار روم و به كار خود رسم پير مرد گفت : اي كوكب هدايت شبي در منزل ما بيتوته كن تا خودت را بازيابي و هم ديگران را بازسازي سالك گفت : براي رسيدن شتاب دارم پير مرد گفت : نقل است شيخي از آن رو كه خلايق را زودتر به جنت رساند آنان را تركه مي زد تا هدايت شوند . ترسم كه تو نيز با مردم اين ديار كج كردار آن كني كه شيخ كرد سالك گفت : ندانم كه مردم با تركه به جنت بروند يا نه ؟ پير مرد گفت : پس تامل كن تا تحمل نيز خود آيد . خلايق با خداي خود سرانجام به راه آيند پيرمرد و سالك به باغ رسيدند . از دروازه باغ كه گذر كردند سالك گفت : حقا كه اينجا جنت زمين است . آن چشمه و آن پرندگان به غايت مسرت بخش اند پير مرد گفت : بر آن تخت بنشين تا دخترم ما را ميزبان باشد دختر با شال و دستاري سبز آمد و تنگي شربت بياورد و نزد ميهمان بنهاد . سالك در او خيره بماند و در لحظه دل باخت . شب را آنجا بيتوته كرد و سحرگاهان كه به قصد گزاردن نماز برخاست پير مرد گفت : با آن شتابي كه براي هدايت خلق داري پندارم كه امروز را رهسپاري سالك گفت : اگر مجالي باشد امروز را ميهمان تو باشم پير مرد گفت : تامل در احوال آدميان راه نجات خلايق است . اينگونه كن سالك در باغ قدمي بزد و كنار چشمه برفت . پرنده ها را نيك نگريست و دختر او را ميزبان بود . طعامي لذيذ بدو داد و گاه با او هم كلام شد . دختر از احوال مردم و دين خدا نيك آگاه بود و سالك از او غرق در حيرت شد . روز دگر سالك نماز گزارد و در باغ قدم زد پيرمرد او را بديد و گفت : لابد به انديشه اي كه رهسپار رسالت خود بشوي سالك چندي به فكر فرو رفت و گفت : عقل فرمان رفتن مي دهد اما دل اطاعت نكند پير مرد گفت : به فرمان دل روزي دگر بمان تا كار عقل نيز سرانجام گيرد سالك روزي دگر بماند پير مرد گفت : لابد امروز خواهي رفت , افسوس كه ما را تنها خواهي گذاشت سالك گفت : ندانم خواهم رفت يا نه , اما عقل به سرانجام رسيده است . اي پيرمرد من دلباخته دخترت هستم و خواستگارش پير مرد گفت : با اينكه اين هم فرمان دل است اما بخر دانه پاسخ گويم سالك گفت : بر شنيدن بي تابم پير مرد گفت : دخترم را تزويج خواهم كرد به شرطي سالك گفت : هر چه باشد گر دن نهم پير مرد گفت : به ده بروي و آن خلايق كج كردار را به راه راست گرداني تا خدا از تو و ما خشنود گردد سالك گفت : اين كار بسي دشوار باشد پير مرد گفت : آن گاه كه تو را ديدم اين كار سهل مي نمود سالك گفت : آن زمان من رسالت خود را انجام مي دادم اگر خلايق به راه راست مي شدند , و اگر نشدند من كار خويشتن را به تمام كرده بودم پير مرد گفت : پس تو را رسالتي نبود و در پي كار خود بوده اي سالك گفت : آري پير مرد گفت : اينك كه با دل سخن گويي كج كرداري را هدايت كن و باز گرد آنگاه دخترم از آن تو سالك گفت : آن يك نفر را من بر گزينم يا تو ؟ پير مرد گفت : پير مردي است ربا خوار كه در گذر دكان محقري دارد و در ميان مردم كج كردار ,او شهره است سالك گفت : پيرمردي كه عمري بدين صفت بوده و به گناه خود اصرار دارد چگونه با دم سرد من راست گردد ؟ پير مرد گفت : تو براي هدايت خلقي مي رفتي سالك گفت : آن زمان رسم عاشقي نبود پير مرد گفت : نيك گفتي . اينك كه شرط عاشقي است برو به آن ديار و در احوال مردم نيك نظر كن , مي خواهم بدانم جه ديده و چه شنيده اي ؟ سالك گفت : همان كنم مه تو گويي سالك رفت , به آن ديار كه رسيد از مردي سراغ پير مرد را گرفت مرد گفت : اين سوال را از كسي ديگر مپرس سالك گفت : چرا ؟ مرد گفت : ديري است كه توبه كرده و از خلايق حلاليت طلبيده و همه ثروت خود را به فقرا داده و با دخترش در باغي روزگار مي گذراند سالك گفت : شنيده ام كه مردم اين ديار كج كردارند مرد گفت : تازه به اين ديار آمده ام , آنچه تو گريي ندانم . خود در احوال مردم نظاره كن سالك در احوال مردم بسيار نظاره كرد . هر آنكس كه ديد خوب ديد و هر آنچه ديد زيبا . برگشت دست پير مرد را بوسيد پير مرد گفت : چه ديدي ؟ سالك گفت : خلايق سر به كار خود دارند و با خداي خود در عبادت پير مرد گفت : وقتي با دلي پر عشق در مردم بنگري آنان را آنگونه ببيني كه هستند نه آنگونه كه خود خواهي....
رضا بازدید : 163 پنجشنبه 15 مهر 1389 نظرات (0)

با معماران عصر ديجيتال - انديشه هاي استفان كاوي


استفان كاوي در آمريكا به دنيا آمد. ليسانس را از دانشگاه يوتاه، فوق ليسانس را در رشته مديريت بازرگاني از دانشگاه هاروارد و دكترا را از دانشگاه يانگ اخذ كرد. در همان دانشگاه سالها به تدريس در زمينه مديريت كسب و كار و رفتار سازماني اشتغال داشت. هنگام حضور در دانشگاه هاروارد به شدت به جنبه هاي انساني سازمانها علاقه مند شد و در آن زمينه به فعاليت پرداخت. پس از آن خود موسسه اي به نام كانون بين المللي رهبري كاوي تاسيس و فعاليتهاي وسيعي را به عنوان مدرس و مشاور در بيش از نيمي از 500 شركت موفق در آمريكا آغاز كرد. كاوي مقالات بسياري در زمينه رهبري، كارايي فردي و سازماني و روابط خانوادگي و اجتماعي تاليف كرده است. او سخنران زبردست و نويسنده برجسته اي است كه همواره كتابهايش درصدر پرفروش ترين كتابهاي مديريتي قرار گرفته و به زبانهاي مختلف منتشر شده است. او آموزش مديران شركتها را در همه سطوح وجهه همت خود قرار داده و تاكنون جوايز متعدد و چندين دكتراي افتخاري كسب كرده است.

كتاب هفت عادت مردمان موثر او شهرت جهاني دارد و تاكنون به 40 زبان زنده دنيا ترجمه و در بيش از 15 ميليون نسخه در 70 كشور به فروش رفته است. اين كتاب بيش از 10 سال در فهرست پرفروش ترين كتابهاي جهان قرار داشت. مجله فوربس در سال 2002 كتاب هفت عادت را يكي از 10 كتاب موثر مديريتي در قرن بيستم معرفي كرده است. در سال 1996 مجله تايم او را به عنوان يكي از 25 آمريكايي تاثيرگذار عنوان كرده است.

كاوي پس از آن، هفت كتاب ديگر از جمله عادت هشتم و نخست امور نخست را منتشر كرده كه همگي جزء كتابهاي پرفروش بوده است.

وارن بينس معتقد است كتاب هفت عادت به نكات ظريفي مي پردازد و نيازهاي باطني انسان را پاسخ مي گويد. كنت بلانچارد درباره او گفته است كاوي موجودي خارق العاده است. نوشته هاي او پرمحتوا و پرمعناست. او به مردم توجه دارد. استفان كاوي فراتر از يك نويسنده است.

او توانمند مي سازد و خواننده را با روشهاي بهبود عادات زندگي خود آشنـــا مي كند. او اصول اساسي اثربخشي و بهره وري انسانها و سازمانها را در قالب اصول هفت عادت كه منطبق بر قوانين طبيعي است عرضه مي كند. كاوي مبلغ و مفسر پارادايم اصول محور و نگرش مبتني بر منش، اصول و رويكرد از درون به برون است. او معتقد است انسان بايد با يك وجدان آگاه، خاضعانه قوانين طبيعي را بپذيرد، از زيربار مسئوليت شانه خالي نكند، اثرگذار باشد، با آفرينش تصوير ذهني براي هر طرح، رويدادهاي آينده زندگي خود را رقم زند و كارهاي مهم و ضروري را در اولويت قرار دهد. در اين صورت است كه با رشد يك وجدان بيدار و خودآگاهي متعهد او مي تواند در ارتباط با ديگر انسانها به تفاهم برسد، آنان را درك كند، تفكر برنده - برنده داشته باشد و با همكاري خلاقانه به هم افزايي برسد. توصيه و تاكيد مهم او اين است كه اين همه در پرتو بازسازي و بهبود مستمر و تجديد متوازن قوا و به تعبير او تيزكردن اره وجود خود در ابعاد مختلف ميسر است. رهبران و سازمانهاي موردنظر كاوي را انسانهايي تشكيل مي دهند كه به يكپارچگي وجود رسيده اند و فهم و برداشت آنها از جهان، منش آنان را به گونه اي شكل داده كه گرايشها و رفتارهاي موثر و مثبت دارند.
معروفترين كتاب شما كه شهرت جهاني دارد هفت عادت مردمان موثر است. چرا عدد هفت؟

كاوي : هيچ دليل خاصي وجود ندارد. برحسب تصادف سه عادت پيروزي شخصي يعني آزادي انتخاب و تصميم و عمل به سه عادت پيروزي عمومي يعني احترام و درك و آفرينش مقدم است و عادت هفتم هم كه براي احياء و بازسازي بقيه اصول است تعداد آنها را به هفت مي رساند.
مشخصه مهم و متمايز اين هفت عادت چيست؟

- هفت عادت حاوي بسياري از اصول اساسي براي كارايي انسان است. اين عادتها بنياني و اصلي اند و نمايانگر دروني شدن اصول درستي كه پايه و اساس موفقيت و خوشبختي پايدارند. اين هفت عادت به سطح تفكر تازه اي مي پردازد. به نگرشي مبتني براصول، مبتني بر منش، و نگرشي از درون به بيرون براي موثر واقع شدن در مسايل شخصي و ارتباط متقابل. هفت عادت يك پارادايم اصول محور است. اصول خطوط راهنماي انسان هستند. البته درك اين اصول آسان اما اجراي مداوم آن بسيار دشوار است. اين اصول از عقل سليم سرچشمه گرفته و انجام آنچه عقل سليم بر آن تاكيد دارد هميشه آسان نيست.

شما اين عادات را منطبق بر اصول جهاني و قوانين طبيعي مي دانيد. منظورتان چيست؟

- منظور آن است كه اين اصول در هر موقعيت و فرهنگي به كار مي رود و قابل انطباق با شش مذهب عمده جهان است. آنها مانند جاذبه زمين، قوانين طبيعــــي و هميشگي اند كه نمي توان در درستي و حقانيت آن كوچكترين ترديدي به دل راه داد. آنها بر تمام جنبه هاي زندگي ما حكمفرمايي مي كنند. بايد خاضعانه قوانين طبيعي را پذيرفت. در اين صورت شما يك وجدان آگاه خواهيد داشت. ساختن منش و خلق كيفيت زندگي تابعي از همراستايي باورهاي ما و رفتارهاي ما با اصول جهاني و قوانين طبيعي است. همواره آنچه را مي كاريد درو مي كنيد. راه ميان بر وجود نــــدارد. كشت و كار داراي نظامي طبيعي است. بايد بهاي آن را پرداخت و فرآيند آن را دنبال كرد. نظامهاي طبيعي بر قانون كشت و كار اتكا دارند.

خلاصه پيام و محتواي اين هفت عادت چيست؟

1 - مسئوليت پذيري. عامل بودن. اثرگذار باشيد؛
2 - داشتن شعار رسالت شخصي و ارزشها. باتوجه به عاقبت كار در ذهن، شروع كنيد؛
3 - زيستن در پرتو آنها. كارهاي مهم را اول انجام دهيد؛
4 - احترام و منافع دوجانبه. تفكر برنده - برنده داشته باشيد؛
5 - درك متقابل. نخست در پي درك كردن باشيد سپس در پي درك شدن؛
6 - همكاري خلاقانه. هم افزايي؛
7 - بازسازي و بهبود مستمر. تيزكردن اره. اصول تجديد متوازن قوا.
عادتهاي يك تا سه به تسلط بر خويشتن مي پردازد. فرآيند از درون به برون است. شخص را از اتكا به استقلال مي رساند. پيروزي شخصي است يعني آزادي انتخاب و تصميم و عمل. خلاصه اين سه عادت آن است كه متعهد شويد و به تعهدتان پايبند باشيد. اين سه عادت نمايانگر يكپارچگي و تماميت وجود است. عادتهاي چهار تا شش درباره كار گروهي و همكاري و ارتباط موثر است. خلاصه اين سه عادت آن است كه ديگران را در مسايل دخالت دهيد و به اتفاق آنان در جستجوي راه حل باشيد. اين سه عادت نشانگر صداقت است و نوعي پيروزي عمومي يعني احترام و درك و آفرينش است. عادت هفتم نيز عادت تجديد قواست كه مجموع شش عادت پيش را در بر مي گيرد.

موهبتهاي منحصر به فرد انسان براي تحول زندگي اش كدام است؟
- چهار موهبت خودآگاهي، قوه تخيل، وجدان و اراده مستقل. اين موهبتها چهار بعد اساسي زندگي آدمي يعني بعد جسماني، ذهني، اجتماعي و معنوي را مي تواند متحول سازد. خودآگاهي يعني اين كه شما تنها احساس، خلق و خوي و فكر نيستيد و ماهيتي جدا از آنها داريد. خودآگاهي يعني توانايي فكركردن درباره طرز تفكرتان. خودآگاهي يك نداي دروني است كه تو تنها اين نيستي، تو قدرت داري كه براساس يك چشم انداز جديد عمل كني. خودآگاهي هرچه بيشتر پرورش يابد فضاي بين محرك و واكنش بيشتر مي شود. در اين صورت ما مولود ژن، والدين، روابط كنوني و اوضاع و شرايط نيستيم بلكه محصول انتخـابهايمان در واكنش به اين موارد هستيم. قدرت تخيل به معناي آن است كه تو مي تواني آينده خود را خلق كني. شما مجبــور نيستيد پيش بيني كنيد، شما آن را خلق مي كنيد. اين بهترين راه پيش بيني آن است. حيوانات خودآگاهي و قدرت تخيل نــــــدارند. آنها مي توانند فكر كنند اما راجع به فكركردنشان نمي توانند فكر كنند. وجدان نيز يك هديه الهي است كه خدا به همه داده است و آن احساس طبيعي درك درست و غلـط است. اين يك حس اخلاقي است. وجدان ، قطب نماي دروني شماست.

شما بين اصول و ارزشها تفاوت قائل هستيد. اين تفاوت در چه زمينه هايي است؟
- اصول، قوانين طبيعي و بيروني اند و در نهايت پيامدهاي اعمال ما را كنترل مي كنند. برعكس، ارزشهـا ذهني و دروني اند و نشان مي دهند كه نيرومندترين احساسات ما به چه چيزهايي معطوف است و رفتارمان تحت تاثير چه عوامل هدايت مي شود. اصول مستقل از ماست و بدون توجه به ميزان آگاهي، پذيرش، علاقه مندي و اعتقاد ما نسبت به آنها و يا پيروي از آنها در جريان است و بر نتايج رفتار ما حاكم است. اما ارزشها حكمران بلامنازع قلمرو وجود ماست و رفتار و گفتار ما را هـــدايت مي كند. همه مردم، حتي تبهكاران از ارزشهائي پيروي مي كنند. اصول به منزله يك قطب نماست. يك قطب نما، شمال حقيقي را نشان مي دهد كه واقعيت بيروني دارد و منعكس كننده قوانين طبيعي يا اصول است. درست بر خلاف ارزشها كه دروني هستند.

ارزشها به منزله نقشه هستند و اصول به منزله سرزمينها و قلمروها، يك نقشه توضيحات را ارائه مي دهد و يك قطب نما چشم انداز و جهت را فراهم مي كند. يك نقشه دقيق يك ابزار مديريتي است اما يك قطب نما يك ابزار رهبري و توانمندسازي است.

آيا بين اصول و عملكرد نيز تفاوت وجود دارد؟
- بله، اصول، حقايقي ژرف و اساسي و داراي كاربرد جهاني هستند. عملكردها به اوضاع و شرايطي ويژه تعلق دارند. عملكرد يعني كنش يا فعاليتي ويژه. عملكردي كه شايد در موقعيتي موثر واقع شود لزوماً در موقعيت ديگر موثر قرار نمي گيرد مثل بارآوردن فرزند دوم همانند فرزند اول.

چگونه ممكن است عملكرد ما از اصولي كه معتقديد مبتني بر قوانين طبيعي و داراي حوزه نفوذ جهاني است منحرف شود؟
- بارفتار در راهي كه در جهت مخالف اين اصول است. اولين اصل شامل مسئوليت فردي است و اغلب مردم آن را نمي پذيرند. اصل دوم شامل توسعه چشم انداز فردي زندگي شماست. اغلب مردم يك چشم انداز در زندگي ندارند و هدفمند عمل نمي كنند. اصل سوم شامل اهميت و اولويت دادن به چيزهاي مهم است. بيشتر مردم اين را عمل نمي كنند. اصل چهارم شامل جستجوي نفع متقابل است. بيشتر مردم خودخواه هستند. تفكر آنها برنده - بازنده است. اصل پنجم شامل جستجوي درك ديگران در اولين قدم است. اغلب مردم در جستجوي آن هستند كه اول فهميده شوند. اصل ششم شامل هم افزايي است و اصل هفتم كه تجديد قواست، اغلب مردم هزينه تجديد قواي شخصي خود را نمي پردازند. عكس هريك

از اين عادات هفت گانه عمل كردن باعث پديدآمدن انحراف مي شود. عادت در انسان چگونه پديد مي آيد؟
- عادت ها قدرت جاذبه عظيمي دارند. عادت نقطه تلاقي دانش، مهارت و اشتياق است. دانش يعني نگرش و برداشت نظري. اينكه چه بايد كرد و چرا. مهارت يعني چگونگي انجام دادن آن و اشتياق يعني انگيزه و ميل به انجام دادن آن. ايجاد عادت مستلزم تلاش در هر سه بعد است. عادتها اســــاساً منش ما را شكل مي دهند. يك ضرب المثل مــــي گويد: انديشه اي بكار تا عملي درو كني، عملي بكار تا عادتي درو كني. عادتي بكار تا منشي درو كني، منشي بكار تا تقديري درو كني.

آيا مي توانيم عادات خود را تغيير بدهيم؟
- ما مي توانيم عادات را ايجاد كنيم يا از بين ببريم. ما هميشه اين اشتباه را مرتكب مي شويم كه فكر مي كنيم ما يعني عادات ما. لازم نيست ما فقط نظاره گر شرايط باشيم. ما بايد زندگي و خط مشي خود را بنويسيم. ما دانش روشني نداريم كه چه كسي هستيم بنابراين عادات ما هويت ما مي شود و براي تغيير يك عـــادت مي ترسيم كه امنيت ما خدشه دار شود. تعهد و اقدام موجب تغيير مي شود. عادات بدنظير پرخوري، پرخوابي، بدگوئي و... را تغييردادن به چيزي بيش از خواستن نياز دارد. اگر ما برده شكم خود شويم، شكم ما خيلي زود فكر و خواست ما را در كنترل خود مي گيرد. جايگزيني عادت خوب به جاي عادت بد فرمولهاي ساده اي دارد. نظير اين كه: مثبت بينديش يا سخت تر كار كن. اين مسئله مستلزم درك عميق از خود و اصول و فرايندهاي رشد و تغيير است كه ارزيابي، تعهد، بازخورد و پيگيري را دربر مي گيرد.

چرا اين قدر بر اهميت منش(
PERSONALITY) تاكيد مي كنيد و آن را برتر و مهم تر از شخصيت (CHARACTER) مي دانيد؟

- زيرا مقدم قراردادن شخصيت بر منش و كوشش براي بهبود روابط با ديگران پيش از اينكه خود را بهبود ببخشيم بي حاصل است. اخلاقيات مربوط به منش ويژگيهاي اصلي آدمي و اخلاقيات مربوط به شخصيت ويژگيهاي فرعي است. واضح است كه ويژگيهاي فرعي به تنهايي نمي تواند در روابط دراز مدت ارزش پايداري داشته باشد. اخلاقيات منش، نظير درستي، تواضع، وفاداري، خويشتن داري، شهامت ، عدالت، صبر، سخت كوشي، سادگي، فروتني و قانون طلايي آنچه به خود نمي پسندي به ديگران نپسند. اخلاقيات شخصيت، نظير رشد شخصيت، آموزش مهارتهاي مربوط به ارتباط موثر، تعليم روشهاي تاثيرگـــــــذاري و مثبت انديشي. گاه افراد منش نيرومندي دارند اما فاقد مهارتهاي ارتباطي هستند. منش يعني آنچه يك فرد هست و شخصيت يعني آنچه يك فرد مي تواند انجام دهد. آنچه هستيم بليغانه تر از آنچه مي گوييم يا به انجام مي رسانيم سخن مي گويد. به تعبير امرسون: آنچه هستي چنان در گوشهايم فرياد مي زند كه نمي توانم آنچه را مي گويي بشنوم.

به همين جهت است كه شما براهميت منش در زندگي رهبران بسيار تكيه مي كنيد.
- بله، من بر اين باورم كه منش در نهايت مهمتر از شخصيت و رقابت است. واضح است كه هردو مهم است اما منش، پايه و اساس است. تمام موارد ديگر روي اين بنيان ساخته مي شود.

آيا اين بنيان همان است كه شما از آن به برداشت (
PARADIGM) و نگرش تعبير مي كنيد؟
- نگرش ما از امور، منشاء طرز تفكر يا شيوه عمل ماست. كوشش براي تغيير دادن گرايشها و رفتارهاي بيروني، اگر نتوانيم آن برداشتهاي اصلي را كه منشاء بروز گرايشها و رفتارهاي ما هستند بيازمائيم در درازمدت موثــــر واقع نمي شود. برداشت يعني نگرش ما از جهان نه الزاماً آنچه به واقع وجود دارد. عينكي كه از پشت آن همه چيز را نظاره مي كنيم نه آنچه كه با چشمان خود مي بينيم. برداشت به معناي فهم و ادراك و تفسيري است كه از جهان داريم. ما جهان را نه آن گونه كه هست بلكه آن گونه كه خـــود هستيم و آن گونه كه شرطي شده ايم مي بينيم.

جايگاه تغيير برداشت (
PARADIGM SHIFT) در رفتارهاي فردي و اجتماعي چيست؟
- هــر پيشرفت مهم علمي، نخست حاصل سنت شكني و جدايي از شيوه هاي پيشين تفكر و برداشتهاي كهنه بوده است. تغيير برداشت موجب مي شود كه نگرش ما از جهان عوض شود. برداشتهاي ما منشاء گرايشها و رفتارها و نهايتاً منشاء روابط ما با ديگران است. اگر بخواهيم دگرگوني عمده و بزرگي به وجود آوريم لازم است به سراغ نگرشها و برداشتهاي اصلي خود برويم. آنچه مي بينيم كاملا به آنچه هستيم ارتباط دارد. قدرت تغيير نگرش و برداشت منشاء دگرگوني عظيم است. تغيير برداشت يا ادراك بسيار عميق تر از تغيير نگرش يا رفتار است. من پيوسته براين باور بوده ام كه اگر بخواهيم به پيشرفت هاي چشمگيري در زندگي نائل آييم بايد برروي برداشتهايمان كار كنيم و اگر به موفقيتهاي كوچك دل خوش مي داريم كافي است برروي اعمال و رفتارمان كار كنيم.

عادت اول به ما مي گويد كه بايد عامل باشيم. عامل بودن يعني چه؟
- عامل بودن يعني پذيرفتن مسئوليت در قبال رفتار گذشته و حال و آينده و تصميم گرفتن براساس اصول و ارزشها نه خلق و خو و اوضاع و شرايط. عامل بودن يعني اينكه شما آفريننده و مسئول اعمال خود هستيد. اين عادت براساس چهار موهبت منحصر به فرد انسان يعني قوه تخيل، وجدان، اراده آزاد و به ويژه خودآگاهي پي ريزي شده است. اقدام به عمل به معناي شناخت مسئوليت خود براي پديدآوردن امور است. عامل بودن بخشي از طبيعت انسان است. اساساً ما محصول يك انتخاب هستيم نه وراثت يا محيط. شما مسئول زندگي خود هستيد.

ويژگي افراد عامل چيست؟
- زباني كه به كار مي بريم بــــه خوبي نشان مي دهد كه تا چه اندازه خود را به صورت فردي عامل مي بينيم. افراد عامل واكنشي نيستند و گناه بي تحركي خود را به گردن ديگران نمي اندازند. هاليوود معمولاً اين احساس را به وجود مي آورد كه باور كنيم مسئول نيستيم و محصول احساساتمان هستيم.
اما فيلمهاي هاليوودي بيانگر واقعيت نيستند. زبان افراد واكنشي آنها را از مسئــوليت معاف مي كند. افراد واكنشي اغلب تحت تاثير محيط فيزيكي خود قرار مي گيرند. آنها معطوف به احساسها و موقعيتها و محيط هستند.
افراد عامل معطوف به ارزشهايي هستند كه به دقت درباره آنها انديشيده اند و آنها را انتخاب كرده و دروني ساخته اند. افراد عامل براساس فلسفه از درون به برون برتمام اوضاع و شرايط مسلط هستند. تمام تحولات راستين و ماندگار از درون به بيرون اتفاق مي افتد.

در برخورد با مشكلات چه شيوه اي بايد در پيش گرفت؟
- مشكلات ما حاصل نگرشي است كه به مشكل داريم. به تعبير اينشتين به هنگام رويارويي با مشكلات اساسي نمي توانيم از همان سطح تفكري كه آن مشكلات را به وجود آورديم آنها را برطرف كنيم. نه آنچه كه براي ما پيش مي آيد بلكه واكنش ما نسبت به آن، ما را مي آزارد. بايد بخشي از راه حل بود نه بخشي از مشكل. خواه مشكلي مستقيم يا غيرمستقيم يا بيرون از اختيار ما باشد. نخستين عمل براي حل آنها در دستهاي ماست: تغييردادن عادتهاي خود، تغييردادن شيوه هاي نفوذ و تغييردادن نگرشي كه نسبت به آن مشكلات داريم. اينها همه در حلقه نفوذ ماست. بايد تمام تلاش خود را متوجه حلقه نفوذ خود كنيد و به اموري بپردازيد كه مي توانيد درباره آنها كاري انجام دهيد.

عادت دوم يعني به طور ذهني از پايان، آغازكردن بر چه اصلي مبتني است؟
- مبتني براين اصل است كه همه چيز دوبار آفريده مي شود؛ نخست در قلمرو ذهن و به صورت ذهني و سپس در ميدان عمل و به صورت فيزيكي و ملموس. مثل ساخت يك عمارت كه حتي بيش از نخستين ضربه چكش، همه جزئيات آن در ذهن معمار ساخته مي شود. افراد، خانواده ها، گروهها و تشكيلات موفق، با آفرينش تصويرذهني براي هر طرح، رويدادهاي آينده زندگي خود را رقم مي زنند. آنان بدون داشتن هدفي روشن در ذهن زندگي نمي كنند. تقريباً همه افرادي كه در سطح جهان به اوج موفقيت رسيده اند قدرت تجسم نيرومندي داشته اند، يعني بيش از انجام كار خود، آن را مي بينند و احساس مي كنند، يعني دقيقا از پايان، آغاز مي كنند. دنياي ما ساخته و پرداخته ذهن ماست. اوضاع و شرايط كنوني ما محصول تصاوير ذهني و روياهايي است كه در گذشته در ژرف ترين سطوح ذهن و قلب ما جاي گرفته است. اين عادت بر پايه قوه تخيل استوار است و پيشنهاد مي كند كه براي ايجاد تحول راستين در خويشتن، نقشها و الگوهاي كنوني زندگي خود را بازنگري كنيد.

موثرترين راه براي آغاز كردن از پايان چيست؟
- ايجاد حكم يا فلسفه يا شعار رسالت شخصي. اين فلسفه بر آنچه مي خواهيد باشيد (منش) و آنچه مي خواهيد به انجام برسانيد (خدمات و توفيق ها) و ارزشها يا اصولي كه اساس كنش و بودن هستند متمركز مي شود. شعار رسالت شخصي، قانون اساسي است. ما رسالتي را كه در زندگي داريم كشف مي كنيم نه ايجاد.

شعار رسالت شخصي چيزي نيست كه يك شبه نوشته شود، بلكه مستلزم درون نگري ژرف و تجزيه و تحليل دقيق است. شعار رسالت شخصي تصميمي اساسي و محوري است و برتمــــــام تصميم هاي ديگر تاثير مي گذارد و درونمايه و شـــالوده رهبري را پايه ريزي مي كند. بينديشيد كه مي خواهيد چگونه به هنگام مرگ از شما ياد كنند؛ آن را به عنوان پايه رفتار روزانه خود قرار دهيد.

عادت سوم در اولويت قراردادن كارهاي اولويت دار است. چگونه مي توان اين عادت را در خود پايدار كرد؟
- اين عادت، حول آفرينش ذهني يعني هدف، بينش، ارزشها و مهمتر از همه اولويتها شكل مي گيرد. امور ثانوي نبايد در درجه نخست قرار گيرد. امور نخست هم نبايد در مرتبه دوم واقع شود. اصلي ترين كار آن است كه كار اصلي را كار اصلي نگه داريم. من ياد گرفته ام كه خوب، دشمن بهترين است.

آيا اين اصل، همان مــديريت زمان است كه مي گويد نبايد به چنبره امور و كارهاي فوري و اضطراري ولي غيرضروري گرفتار آمد؟
- بله، بايد وقت بيشتري به آنچه مهم است اختصاص داد نه آنچه اضطراري است. جوهره مديريت زمان، سازماندهي و اجرا براساس اولويتهاست. هر كار و حركتي به وسيله دو معيار فوريت و ضرورت سنجيده مي شود. موارد فوريتي به طور معمول ملموس و مستلزم توجه فوري هستند مانند پاسخ گفتن به زنگ تلفن. ما را تحت فشار قرار مي دهند و در انجام كار تاكيد مي ورزند. انجام اين كارها اغلب مطلوب ديگران واقع مي شود. باوجود اين غالباً غيرضروري هستند.
بيشتر افراد زيربار امور فوري دفن مي شوند. آيا مي توان تصور كرد كه يك جراح در حين عمل جراحي به تلفن پاسخ دهد؟ بيشتر مشاغل توليدي و مديريتي به دنبال عكس العمل سريع هستند به آنچه فوري و مهم است. اما ضرورت به نتايج كار مرتبط است. هر ضرورتي به رسالت، ارزشها و اهداف مهم و طراز اول ما ياري مي رساند. ما معمولاً در قبال موارد فوري واكنش نشان مي دهيم در حالي كه موارد ضروري و فاقد فوريت نيازمند ابتكارعمل و سرشت عامل بودن است كه همان عادت اول است. اگر عادت دوم را نيز به مرحله اجرا نگذاريم، يعني اگر تصوير روشني از موارد ضروري و نتايج مطلوب و دلخواه زندگي را پيش رو نداشته باشيم به سادگي در مسيري قرار مي گيريم كه تنها نسبت به كارهاي فوريتي واكنش نشان مي دهيم. بايد از زاويه ضرورت به امور نگاه كرد نه فوريت. اگر انتخاب اولويت، از رسالت و اصول نشات گيرد، به موارد ضروري غيراضطراري مي پردازيم، يعني اموري كه به طور عميق و آشكار ضروري هستند اما عدم فوريت آنها موجب مي شود در اجراي آنها غفلت ورزيم. بايد به كارهاي به ظاهر ضروري نه گفت. شما برحسب استنباطي كه از وقت و اولويتهاي خود داريد، اوقات خود را صرف مي كنيد. افراد موثر به محدوده كارهاي فوري يا غيرضروري گام نمي نهند. فعاليتهايي كه فوري و ضروري هستند مانند بحرانها و طرحهاي مهلت دار، به جهت ماهيت اضطراري خود، بي وقفه ما را تحت تاثير و فشار قرار مي دهند؛ فشار رواني و بحرانها و درگيري مداوم با بحرانها. امور فوري و غيرضروري نيز نوعي مديريت بحران است و توجه كوتاه مدت و بوقلمون صفتي را در پي دارد و موجب احساس قربانــــــــي بودن و بي ارادگي و روابط سست يا گسسته مي شود.
اصل 80 درصدي مي گويد 80 درصد نتايج حاصل 20 درصد از كار و فعاليت است. بنابراين، اولويت دادن به كارهاي ضروري نمايانگر بهره و ثمره زندگي ماست.

كدام عادت از عادات هفت گانه بيشتر مـورد بي توجهي و بي مهري قرار مي گيرد؟
- همين عادت سوم كه بايد نخست، امور نخست را قرار داد. به همين دليل بود كه من كتاب نخست امور نخست را در سال 1994 منتشر كردم.

عادت چهارم اصل تفكر برنده - برنده است. چگونه مي توان تفكر برنده - برنده داشت؟
- اين اصل يك چارچوب ذهني و قلبي است براساس احترام متقابل. افراد به جاي من از ما استفاده مي كنند. برنده - برنده انديشيدن يعني سهيم شدن در اطلاعات، قدرت و منافع، كه اختلافات را حل و فصل مي كند و افراد را در جهت منـــافع و راه حلهاي دوجانبه ياري مي رساند. بايد به دنبال راه حلي بود كه به همه طرفها سود بـــــرساند. اصل طلايي حيات مي گويد، همان طور كه با ديگران رفتار مي كني با تو رفتار خواهند كـــرد. يعني آنچه برخود نمي پسندي بر ديگران مپسند. رهبري جمعي تنها با برنده - برنده انديشيدن امكان پذير است. تفكر برنده - برنده زندگي را عرصه همكاري تلقي مي كند نه ميدان رقابت. تكنيك نيست، فلسفه كلي كنش متقابل انسانهــاست. اصل برنده - برنده با تمركز بر نتايج - و نه روشها - نيروي بالقوه فراواني را آزاد كرده و كار جمعي قابل توجهي را پديد مي آورد. به علاوه، به جاي اينكه تنها به توليد بينديشد به قابليت توليد توجه مي كند.

اين مسئله در مديريت و رهبري چه نقشي دارد؟
- حفظ تعادل ميان توليد و قابليت توليد مخصوصاً در مورد دارائيها يا سرمايه هاي انساني يك سازمان يعني مشتريان و كاركنان حائز اهميتي ويژه است. حكايت غازي كه تخم طلا مي گذاشت را حتماً شنيده ايد.
جوهر موثربودن يا كارايي، حفظ تعادل ميان توليد و قابليت يعني تعادل ميان تخم طلا (توليد) و آسايش غاز (قابليت توليد) است.
نخست بخواهيد بفهميد آنگاه جوياي تفاهم باشيد كه عادت پنجم موردنظر شماست به چه معناست؟
- اين اصل شاه كليد روابط موثر با ديگران است. اگر مي خواهيد ارتباط موثر برقرار كنيد از درك صحيح آغاز كنيد. وقتي ما با نيت درك ديگران - و نه با نيت پاسخ به آنان - به سخنانشان گوش مي كنيم، پايه و اساس ارتباطي راستين را بنا مي نهيم. وقتي طرف مقابل حس مي كند كه شما قبل از هرچيز مايل هستيد او را درك كنيد خود را فردي ارزشمند و معتبر احساس مي كند در نتيجه از موضع دفاعي خارج مي شود و دروني ترين افكار و احساساتش را از پرده برون مي افكند. اغلب مردم با نيت پاسخ دادن به سخنان ديگران گوش مي دهند نه اينكه قصد درك آن را داشته باشند. گوش كردن موثر يعني گوش كردن سرشار از همدلي، يعني گوش كردن با نيت درك كردن است. كلمات تنها 10 درصد ارتباطات روزمره ما را تشكيل مي دهند. 30 درصد به لحن بيان و 60 درصد باقيمانده به حالات و رفتار مرتبط است. در گوش كردن همدلانه، تنها از گوشهاي خود استفاده نمي كنيد بلكه از قلب و چشمهايتان نيز مدد مي جوئيد. پزشكي كه قبل از تشخيص، تجويز كند قابل اعتماد نيست.

شما از اعتماد به عنوان حساب بانك عاطفي نام برده ايد. فضاي اعتماد چگونه پديد مي آيد؟
- كليد ساختن اعتماد در يك فرهنگ، وفاداربودن نسبت به آنهايي كه غايب هستند و داشتن انصاف نسبت به ديگران است. صداقت و وفاداري نسبت به افراد غايب و اجتناب از بدگويي و شايعه پراكني در مورد آنان بشدت تحت تاثيرشان قرار مي دهد. حساب بانك عاطفي نمايانگر ميزان اعتمادي است كه در ارتباط با ديگران مي اندوزيم. مانند حساب مالي در اين حساب پس انداز و از آن برداشت مي كنيم.

چــه چيزهايي موجودي اين حساب را تغيير مي دهد؟
- اعمالي مانند تلاش در جهت اينكه نخست بخواهيد بفهميد، مهرباني، وفاداري به قول و صداقت در برابر افراد غايب، موجودي اين حساب را بالا مي برد. برعكس، نامهرباني، بدقولي، غيبت و دورنگي اندوخته اين حساب را كاهش مي دهد و حتي به مرحله ورشكستگي مي كشاند.

عادت ششم يعني ايجاد نيروي جمعي چگونه پديد مي آيد؟
- ايجاد نيروي جمعي ثمره و ميوه دو عادت پيشين است. روحيه تيمي خميرمايه رهبري مبتني بر اصول است.
بهادادن به تفاوتها جوهره كار تيمي است. راههايي را بيابيد كه با هركس مشاركت كنيد. اختلاف در انسانها را ارزش بگذاريد. نيروي جمعي راه حل سوم است نه راه من يا راه تو. راه سوم از راه حل هريك از ما بهتر است. نيروي جمعي ميوه و ثمره احترام دوجانبه است؛ محصول درك و تحليل از تفاوتهاي يكديگر درمقــــام حل مسايل و بهره گيري از فرصتها. همكــــاري خلاقانه، هم افزايي را در پي دارد.

عادت هفتم به توصيه شما تامل كردن و تيزكردن اره است. چگونه اين كار بايد انجام شود؟
- اين عادت عامل موثر در نگهداري و ارتقا، بزرگترين توانائيها و سرمايه هاي زندگي به شمار مي رود.
اره را تيزكردن يعني پيوسته زندگي و هستي خود را از جهات مختلف جسماني، روحي، اجتماعي و معنوي ارتقا دهيم. براي اين كار بايد گاه با خود خلوت كنيم. گاه بايد دست از كار كشيد و در گفتار و رفتار خود درنگ و تامل كرد. اين همان قابليت توليد فردي است. تجديد قواي روحي مستلزم تامل و صرف وقت است. تيزكردن اره از فعاليتهاي مربوط به امور ضروري غيراضطراري است. اين عادت بهبود مستمر و جلوگيري از فرسودگــــي هر انسان و شركتي را تضمين مي كند و آنها را در مسير رشد قرار مي دهد.

آيا اين اصول هفت گانه را شما ابداع كرده ايد؟
- من اصول هفت عادت را ابداع نكرده ام و نمي توانم اعتباري از اين نظر براي خود قائل شوم. من صرفاً آنها را جمع آوري و سازماندهي كرده و به ترتيب در چارچوبي قرار داده ام.

اشاره كرديد كه اصول هفت عادت در تعليمات اديان نيز وجود دارد. چگونه؟
- هفت عادت برپايه يك سري اصول استوار است. گرچه اين اصول در همه جا يكسان است اما توصيف و عمل به آن برحسب فرهنگ خاص هر منطقه متفاوت است. من اصـول هفت گانه را به اشكال مختلف در شش مذهب عمده جهان يافته ام و آنها را در اخبار و احاديث مذهبي شان مشاهده كرده ام. مدار جهان برپايه اصول مي گردد: اصل عدالت يا برد - برد، اصل مسئوليت پذيري يا عامل بودن، اصل مقصود نهايي زندگي يا رسالت شخصي و نيز اصول يكپارچگي وجود، احترام، همكاري، ارتباطات و نونگري.

منظور از يكپارچگي وجود چيست؟
- تماميت وجود يعني اتصال و يكپارچه شدن با اصول نه باافراد. به اعتقاد من، يكپارچگي شخصيت اساسي ترين عامل ارزشمندي انسان به شمار مي رود. براي اينكه فرد در زندگيش يكپارچه باشد بايد آموزش ببيند و از وجدانش تبعيت كند. در درياي ژرف ادبيات خردورزانه و ارزشمند هم مذاهب و هم جوامع به غواصي بپردازد. زندگي انسانهاي بزرگ را كه به خاطر داشتن ويژگي يكپارچگي شخصيت خدمات زيادي به جامعه كرده اند مطالعه كند تا وجدانش حساس و قوي شود. سپس ياد بگيرد كه گوش كند.

آيا منظور از يكپارچگي وجود، صادق بودن است؟
- نه، صداقت يكي از نمودهاي يكپارچگي است. تماميت وجود نسبت به صداقت در مقام بالاتري قرار دارد، يعني يكپارچگي وجود بالاترين شكل صداقت است. يكپارچگي، نگرش و عقيده اي است كه شما راجع به خود داريد. وقتي ترجيح مي دهيم براي هماهنگي و تطابق با ديگران، آنچه را كه حس مي كنيم درست است ناديده بگيريم و همرنگ جماعت شويم، يكپارچگي وجود را از دست مي دهيم. ممكن است به طور موقت نظر عموم را جلب كنيم و صداقت خود را نشان دهيم اما با از دست دادن تماميت وجود، حتي آن روابط را ضعيف تر مي كنيم. تماميت وجود صداقت را نيز شامل مي شود اما عكس آن صادق نيست. اگر ذهن خود را صرفاً بر صداقت متمركز كنيد و مراقب تماميت وجودتان نباشيد در پرتگاه فرصت طلبي فرو خواهيد افتاد. جلب اعتبار از كسب محبوبيت مهمتر است. احترام و اعتبار دير يا زود به عشق و محبت منجر مي شود. به اين دليل است كه من براين باورم كه تواضع مادر همه اصول است.

چگونه چنين است؟
- فروتني به ما كمك مي كند تا زندگي خود را حول اصول متمركز كنيم. كمك مي كند به اينكه به ديگران توجه كنيم و آنها را به حساب آوريم. به تجربه دريافته ام كه همه كارهاي نيك زاييده فروتني است.

تواضع به ما مي گويد كه ما تحت كنترل نيستيم، اصول تحت كنترل است، از اين رو ما خود را به اصـــول تسليم مي كنيم. به عكس، غرور مي گويد ما تحت كنترل هستيم و چون ارزشهاي ما بررفتار ما حاكم است مي توانيم مطابق ميل خود زندگي كنيم. بنابراين، ضروري است كه اصول گرا باشيم و به آن ارج نهيم.
جايگاه و ارزش خدمت به ديگران در اين اصول كجاست؟
- سرور و شادماني واقعي مولود ايثار و خدمت به مردم است. تفاوتي نمي كند كه چه شغل و پيشه اي داريد، مادامي كه احساس مي كنيد در خدمت به ديگران هستيد كار خود را به بهترين شكل انجام داده ايد. برعكس، وقتي منافع خود را مركز توجه قرار مي دهيد به پست ترين نوع كار و فعاليت آلوده مي شويد. اين يكي از قوانين طبيعت است.

آيا اين هفت عادت بر شركتها و سازمانها نيز تاثيرگذار است؟
- تاثير قابل ملاحظه اين اصول بر نتايج عملكردهاي كليدي نظير عادتها، فضاي محيط كار، خدمت دهي به مشتريان و سهامداران كاملاً روشن است. سود و بازگشت سرمايه به سازمانها حاكي از عميق ترين تاثيرات هفت عادت بر آنهاست. تحقيقات نشان مي دهد كه آموزش هفت عادت، به صرفه جويي قابل توجه مالي از طريق كاهش سرمايه و افزايش صرفه جويي در وقت منجر شده است. اين بدان معناست كه آموزش هفت عادت بازده كار را چندبرابر بالا برده است. بنابراين، اصول هفت گانه به همان اندازه كه در سطوح مديريتي و تشكيلاتي كاربرد دارد در سطوح فردي و بين افراد نيز سودمند است.

شما سالها پس از انتشار كتاب هفت عادت، كتاب هشتمين عادت را نيز منتشر كرديد. هشتمين عادت
چيست؟ - حركت از كارايي به عظمت و شكوه. از زمان چاپ هفت عادت (1990) دنيا بسيار تغيير كرده است. چالشها و پيچيدگيهايي كه ما در زندگي شخصي يا خانوادگي و محيط كاري و سازمانها و ارتباطات با آن مواجهيم بسيار تفاوت كرده است و يك تفكر و مهارت جديد را مي طلبد؛ يك عادت جديد كه هشتمين عادت است. يك بعد اضافي به هفت عادت كه ما را از كارايي فراتر برد و بر مسيري هدايت كند كه به عظمت منتهي شود. اين عادت چالش عصر كاركنان فرهيخته است. عادت هشتم راجع به يافتن صداي خود است و كمك به ديگران كه خود را پيدا كنند. كمك به ديگران براي كشف وجود راستيـن شان بزرگترين هديه اي است كه مي توانيد به آنان ارزاني كنيد.

شما نسبت به كيفيت، رويكرد درون به برون داريد، ممكن است اين رويكرد را توضيح دهيد؟
- كليد كيفيت فراگير در يك سازمان، افراد با كيفيت فراگير هستند كه مي دانند چگونه برنامه ريزي و چگونه از قطب نما استفاده كنند. درواقع شما و من كليدهاي كيفيت فراگير هستيم. براي دستيابي به كيفيت به تمركز روي منش، اصول و معنا و رويكرد درون به برون داريم. ساختن يك سازمان مبتني بر كيفيت فراگير مستلزم ساختن انسان مبتني بر كيفيت فراگير است.

چگونه مي توان مديريت مبتني براصول را پياده كرد؟
- تنها زماني فلسفه مديريت مبتني براصول مجال ظهور مي يابد كه ترويج و توسعه ارزشهاي كلي بيش از هرچيز كانون توجه قرار گيرد. در فقدان هدف و نظام ارزشي مشترك، مدير ناچار است براي انسجام و هماهنگي امور، پيوسته بر همه چيز نظارت داشته باشد. اين شيوه مديريت هيچگاه نمي تواند قابليتها، صداقتها و خلاقيتهاي افراد را بروز دهد. سازمانهايي كه از روش سلسله مراتب بالا به پايين استفاده مي كنند به تدريج در طول زمان فرهنگ تمركز قدرت و ديوانسالاري را تثبيت مي كنند. افراد هرگونه تغييري را به تصميمات مقامات بالاتر موكول مي كنند وبه جاي بروز افكار و ايده هاي نو وخلاقانه، همه چيز را در بوته عيب جويي و خرده گيري قرار مي دهند. تازه وقتي آموزش مي بينند تا افكارشان را از درون به برون متمركز كنند ديدگاه آنها اين است كه اين نكته ها خوب و ارزشمند است اما فردي كه بايد اين مطالب را گوش كند اينجا نيست! اما اگر الگوي خوب، رهبر شركت تلقي شود و ارتباطات باز و صريح ترويج شود و اعتماد ريشه بدواند فرهنگي پديدار مي شود كه موجوديت شركت را در بحراني ترين شرايط حفظ مي كند و به پيش مي راند.

تفاوت رهبري و مديريت در چيست؟
- مديريت يعني مرور و بررسي و تجزيه و تحليل و تعيين اولويتها و رعايت موارد خاص. رهبري ضمن برخورداري از توانايي بيشتر به نيمكره راست مغز متكي است و براساس فلسفه استوار است و مقامي والاتر از هنر دارد. با نيمكره چپ مغز بايد مديريت كرد و با نيمكره راست رهبري. مديريت موثر يعني اولويت بندي كارها و تحت امور نخست را قراردادن. رهبري اولويت كارها را به گونه اي كلان مورد توجه قرار مي دهد و مديريت براي جزءجزء آن اولويت قائل است. رهبري يك انتخاب است و آن گونه كه بيشتر افراد به عنوان يك موقعيت به آن فكر مي كنند نيست.

موفقيت در مديريت نمي تواند شكست در رهبري را جبران كند. رهبري نردبان ترقي را به ديوار درست تكيه مي دهد.
در مديريت و رهبري اثربخشي مهمتر است يا كارايي؟
- اگر به اصول ارزشي ارج نهيم مي توانيم به نتايج دلخواه نايل آئيم و توانايي دستيابي به نتايج بزرگتر را كسب كنيم. من اين حالت را اثربخشي نام مي نهم. بنابراين، اثربخشي دستيابي به نتايج دلخواه به شيوه اي است كه به ما امكان مي دهد به نتايج بزرگتري دست يابيم و موفقيتهاي متوازن و ماندگار را تجربه كنيم. افراد موثر زندگي و روابط خود را براساس اصول، مديريت مي كنند. به نظر من درباره مردم بايد به اثربخشي فكر كرد و درباره اشياء به بازدهي و كارايي.

شما قطب نما و ساعت را به عنوان نمادهاي اثربخشي و كارايي معرفي كرده ايد. چگونه؟
- ما براي ساعت به خاطر سرعت و بازدهي اش ارزش قائل هستيم. به نظر من ساعت سمبل بازدهي است و قطب نمــا نشانه اثربخشي. قطب نما يك احساس جهت، هـــــدف، چشم انداز، طرح و توازن را پديد مي آورد. يك وجدان آگاه به منزله يك نمايشگر دروني و سيستم راهنما عمل مي كند. براي حركت از ذهنيت ساعت به ذهنيت قطب نما شما روي توانمندسازي ديگر افراد تمركز مي كنيد. هنگامي كه از قطب نما استفاده مي كنيم، برنامه زماني خود را براي مردم، اهداف و اصول تحت الشعاع قرار مي دهيم يعني اولويتهاي برتـر قطب نما، اولويتهاي كوچك تر ساعت را به زيـــر مي كشاند. به اين جهت است كه وقتي به وسيله وجدان آگاه يعني قطب نماي دروني هدايت مي شويم ممكن است برنامه زمان بندي قبلي خود را ناديده بگيريم و ساعتها وقت خود را به يك شخص اختصاص دهيم. بايد با هدايت وجدان جلورفت نه با زور بازدهي ساعت، زيرا وجدان با تماميت و كليت زندگي من سروكار دارد.

آيا آموزش هم در اين راه موثر است؟
- اگر وجدان و خودآگاهي با علم و تجربه غني و آزموده شود كمك مي كند كه انسان تصميمات عاقلانه بگيرد. افراد كوته بين و سطحي نگر آمـــــوزش را هزينه به حساب مي آورند و نه سرمايه گذاري. حال آنكه هزينه كردن در بخش آموزش افراد و كاركنان پرسودترين سرمايه گذاري است و موجب تحول اوضاع و شرايط مي شود.

از توانمندسازي سخن به ميان آورديد. تعريف شما از توانمندسازي چيست؟
- توانمندسازي شامل چهار سطح فردي، اجتماعي، مديريتي و سازماني است. در سطح فردي، توانمندسازي يعني افزايش پتانسيل خلاقيت. برخي افراد كه ذهنيت محدود دارند تصور مي كنند اگر توان خود را توزيع كنند به اين معناست كه قدرت كمتري دارند. اگر دانش خود را تسهيم كنند اين بدان معناست كه دانش يا كنترل كمتري دارند. به اين دليل است كه افراد قبل از اينكه بخواهند ديگران را توانمند سازند بايد به خود توجه كنند و خود را بسازند. توانمندسازي حقيقتاً شامل پديدآوردن شرايطي است در سطح فرد، اجتماع، مديريت و سازمان كه تمامي قابليتها به كار گرفته شود.

چرا برخي افراد يا اجتماعات يا سازمانها در مسير توانمندسازي نيستند؟
- آنها به جاي قبول مسئوليت تنها از ديگران گله و شكايت مي كنند. آن لحظه اي كه شما زندگي عاطفي خود را بر ضعف ديگر افراد بنا مي نهيد شما خود را ناتوان ساخته ايد. آنها همچنين ديگران را ناتوان مي سازند به اين صورت كه سازمانهايي بنا مي گذارند كه افراد واقعا نمي توانند از توان و خلاقيت و انگيزه خويش استفاده كنند. اساس توانمندسازي آگاهي از اين مسئله است كه توان قبلاً در آدميان وجود دارد. آنچه ما نياز داريم تنها خلق شرايط براي آزادكردن آن است.

چرا بايد وقت گذاشت و سازمانها را توانمند كرد؟
- ساده است. اگر اين كار را انجام ندهيم بقا نخواهيم داشت. بازار جهاني همه چيز را تغيير داده است.
شما نمي توانيد كيفيت را ايجاد كنيد. مگر اينكه افرادي داشته باشيد كه توانمند باشند و مشتري گرا و سريع و انعطاف پذير. در بيمارستانها، مدارس و حكومتها نيز وضعيت مانند سازمانهاست. دليل ديگر براي توانمندسازي پديدآوردن شهروندان مسئول است. به عنوان مثال اگر خانواده ها فرزندان خود را توانمند سازند آنها نمي توانند عضو موثر اجتماع باشند. آنها به جاي اينكه مولد باشند مصــرف كننده خواهند بود. اگر ما جامعه اي صرفاً مصرف كننده داشته باشيم و نه توليدكننده، در نهايت چيزي براي مصرف باقي نخواهد ماند

چه شرايطي لازم است تا توانمندسازي تحقق يابد؟
- اولين شرط اعتماد است كه شامل منش و رقابت است. منش اشاره دارد به يكپارچگي وجود آدمي و آنچه من ذهنيت سرشار تعبير مي كنم. توسعه مهارتهاي تعاملي نيز نياز است يعني سيستمي فكركردن و تيمي عمل كردن و هم افزايي ايجاد كردن. با رقابت مي توان دريافت كه چگونه تمام قطعات يك تصوير را كنار هم گذاشت و تصوير بزرگ را ديد. دومين شرط اعتمادي است كه از شرط اول پديد مي آيد. وقتي افراد بتوانند به يكديگر اعتمـــاد كنند به اين معناست كه آنها قادرند بده بستان داشته باشند. آنها وجودشان يكپارچه است و قـــــابل اعتماد. تعهداتشان را عمل مي كنند. تفكر برنده - برنده دارند.

وقتي اشتباه مي كنند عذر مي خـــــواهند. همواره سعي مي كنند ابتدا موقعيت ديگر افراد را درك كنند قبل از اينكه درصدد اين باشند كه درك شوند. آنها اين ذخائر را - به تعبير من- در حساب بانك عاطفي كه هريك از ما با ديگران داريم پس انداز مي كنند. اگر چنين باشد شرط سوم يعني توافق برنده - برنده تحقق مي يابد. اين مسئله اساساً به معناي يك تعهد و فهم متقابل بين افراد، بين تيم، بين تامين كننده و شركت و بين مشتري و سازمان است. شرط چهارم حركت در چارچوب و اصول اخلاقي و قانوني است. شرط پنجم فراهم آوردن ساختارها و سيستم هايي است كه توانمندسازي فردي يا تيمي را تقويت مي كند. به اين حوزه، مهندسي مجدد سازمان مي گويند. شرط ششم ارزيابي عملكرد است بااستفاده از اطلاعات مالي و سهامداران و مشتريان و تامين كنندگان و كاركنان و خانواده هايشان و اجتماع. شرط هفتم بـــــازخورد دادن به عملكرد توافق برنده - برنده است كه آن را بارور مي سازد.

آيا در ارزيابي عملكرد سازمانها تنها مي توان به شاخصهاي مالي تكيه كرد؟
- شاخصهاي مالي تنها 90 درجه از 360 درجه است. دانش اندك داشتن درباره امري چيز خطرناكي است.
شاخصهاي مالي نيز بدون درك كامل از منابع انساني همه اطلاعات خطرناك است. اين شاخصها تنها تاثيرات برنامه ها را نشان مي دهند، اما راجع به فرهنگ يا برنامه نويسها، يعني درباره افراد واقعاً چيزي نمي گويند. بنابراين به اين 90 درجه بايد 90 درجه هاي ديگر را از نگاه مشتريان و فهم عادات و انگيزه ها و نيازها افزود. 90 درجه ديگر فهم افراد است و فرهنگ و خانواده آنها. و نيز ارتباطات و تامين كنندگان و توزيع كنندگان و فروشندگان و حكومت و محيط. يك بازخورد 360 درجه يعني يك رويكرد علمي، سيستمي و منظم نياز است.

مشخصه هاي عصري كه در آن زندگي مي كنيم چيست؟
- ما نشانه هاي گسيختگي اجتماعي را همه جا مشاهده مي كنيم:‌ جدايي خانواده ها، شكست كسب و كارها، كاهش فضاي اعتماد، ارتباطهاي صوري و نمايشي و جنگ بخشهاي مختلف اجتماع. هنوز حل مسائلي كه با آن مواجهيم نيازمند سطح بالاي همكاري است. بازگشت به اصول منش اخلاقي يك نياز بسيار ضروري است.

اهميت توازن كار و خانواده تا چه حد است؟
- خانواده نيز به منزله يك سازمان است. مدار جهان بر اعتدال و توازن استوار است. از دست دادن تعادل و توازن بين كــار و خانواده سبب مي شود كه اصالت حيات خود را از ياد ببريم و در يكي از اين دو كانون ناكام باشيم.

چه كسي بر شما بيشترين تاثير

رضا بازدید : 190 پنجشنبه 15 مهر 1389 نظرات (0)
سلامی چو بوی خوش آشنائی1

بروبچ باید یه مطلبی را بهتون بگم که سر دلم عقده شده و اونم اینه که شرمنده همه شما ها هستم میدونید چرا ؟ چون من لینکستان وب لاگمو از سایت براوتولز  ساخته بودم و الان سایته مشکل داره و کار نمیکنه لذا خواهشنا بازم  بیائید تا من دوباره پیوند لینک کنم  فعلا شرمنده قربون همتون .و یا علی مدد

رضا بازدید : 173 پنجشنبه 15 مهر 1389 نظرات (0)

      حدود 2 سال پیش بود . . . بله 2 سال پیش که ما در یک جایی بودیم که یکی از دوستان صحبت را کشید به یکی از موضوعاتی که اگر یکی از 10 موضوع مورد علاقه جوانها نباشد قطعاً یکی از 100 موضوع مورد علاقه شان هست ! بله در آن جمع صحبت از عشق و عاشقی و معشوق و این حرفها شد و اینکه این روزها دیگر عشق واقعی را در کتابها باید جست و پایانش را بصورت اسید پاشی و قتل و گروگانگیری لای صفحه حوادث روزنامه ها خواند .  من ساکت بودم . گفتند فلانی تو چرا ساکتی به یکی از همان دوستان که دستی هم در وبلاگ نویسی داشت عرض کردم که نظرم را بعداً در وبلاگم می نویسم . جواب را در طول نامه ای خیالی  به معشوقی خیالی نوشتم ،  آماده کردم ( البته نامه همان موقع هم خیالی بود بخدا !) . اما دو سال گذشت تا همان مطلب ( الان دیگر خاک گرفته را ) را در لابلای فایلهای کامپیوترم پیدا کنم و با کمی ویرایش در زیر بیارم . می دانی ؟ برای خودم هم جالب بود که نظر 2 سال پیش خودم را در مورد موضوعی ببینم . مطالب زیادی پیدا کردم که تصمیم دارم به تدریج همه را در اینجا بیاورم . اما نامه عشقولانه  :

 

 

    معشوق من  !  نمی دانم چرا چند روز است که فکر تو رهایم نمی کند . در طول اين مدت هر جا و هر کس و هر چیز را که دیدم به یادت افتادم  :

 

وقتی در ظلمت شب ، به یاد سیاهی چشمانت افتادم ، نزدیک بود قیر عق بزنم .

 

وقتی در پرتو گرم خورشید ، به یاد گرمی آغوشت افتادم ، دلم بدجوری هوس یک نوشابه تگری کرد .

وقتی که در خلوت جاده های بی انتها به یاد جاده عشقمان افتادم ، از اینکه هر جاده ای بالاخره یک انتهایی دارد ، خیالم راحت شد .

 

وقتی که باد در میان شاخه های سرو بلند بالای دم در خانه مان وزیدن گرفت و شاخه هایش را همچون گیسوانت آشفته ساخت ، به این نتیجه رسیدم که هیچ سروی ، هر چقدر هم که در بهترین آب و هوا  باشد ، بدون مقداری کود حیوانی ، به این بالا بلندی نمی شود .

 

وقتی نهالی را ديدم که همچون عشق نو پایی در حال پیچ و خم خوردن و رشد اندک اندک است ، دلم خواست  به الاغی که آنطرف تر مشغول نشخوار بود ، آنرا بفرما بزنم و زمزمه  کنم :   الاغی را دیدم ، یونجه را می فهمید !

 

و بالاخره وقتی در بستر ،  در آغوش الاغی دیگر مثل خودت بودم و داشتم  از عشق و عاشقی برایش سمبل می کردم ، چقدر خوشحال بودم  از اینکه آنهمه حرفهای تکراری را دیگر مجبور نبودم برای آدمی تکراری چون تو بلغور کنم ، چون  تازه فهمیده ام که هر چی تاحالا گفته بودم ، یاسین تو گوش خر خواندن بود .

 

بله !

       اینهمه التماس را اگر برای نرون کرده بودی که از خر شیطان پیاده شود ، از آتش زدن رم منصرف میشد ...

       اینهمه گذشت را اگر برای آغا محمد خان قاجار کرده بودی ، خودش تا حالا از خجالت مرد شده بود ...

       اینهمه محبت را اگر در حق هند جگرخوار کرده بودی ، تاحالا به عنوان سفیر صلح یونسکو در سازمان ملل عضو شده بود ...

        اينهمه وقت و انژی و نصيحت را اگر برای پينوکيو کرده بودی تا حالا آدم شده بود . . .

        و اینهمه حرف و صحبت و درد دل را در طول این مدت اگر برای بز میکردی می نشست لااقل های های برایت گریه می کرد .

 

ولی در عوض تو چکار کردی ؟

 

       در جواب آنهمه التماسهای من ، براحتی آب خوردن شهری از عشق را که برای خود ساخته بودم به سادگی آتش زدی و بدون کوچکترین احساسی بر خاکسترهای آن قدم گذاردی . . .

        در جواب آنهمه گذشتی که من کردم ( که هیچ بوزینه ای نمی کند )  ، چون آغامحمد خان قاجار که در یک روز 20000 جفت چشم را  از حدقه در آورد ، قلبم را  از سینه ام بیرون کشیدی  . . . 

        در جواب آنهمه محبتی که در حقت کردم ( که اگر در حق گربه نره کرده بودم تا حالا از خجالت توی صومعه تارک دنیا شده بود ) ، چون هند ، جگرم ، قلبم و بدنبال آن باسنم را طوری پاره پاره کردی که دیگر خودم هم نمی دانم اینکه دستم گرفتم جگر سوخته ام است یا باسن پاره پاره ام  . . .

         و در جواب آنهمه وقتی که برای تو صرف کردم و آنهمه انرژی که برایت حرام  کردم که اگر به ترانس می زدی ، به اندازه یک نیروگاه 500 مگاواتی برق تحویلت می داد ، تو آنچنان در برابر تب عشق من بی احساس عمل کردی که حتی 500 مگاوات انرژی عشق هم نتوانست از یک جداره چند میلیمتری عایق قلبت عبور کند و اندکی آن تکه گوشت سنگی را نرم نماید .

 

        به ازای اینهمه حالی که ازم گرفتی و آنهمه نامهربانی که در حقم کردی ، تو را در زباله دانی ذهنم انداختم . برایم سخت  است ، همانطوری که اکر کسی تاحالا روی توالت ایرانی نشسته باشد و از این به بعد بخواهد روی توالت فرنگی بنشیند برایش سخت است ولی چاره ای نیست : در هر چاه توالتی ، گردنبند برلیان هم که بیاندازی ، آخرش با یک سیفون نصیب فاضلاب می شود .

 

         ولی با تمام این حرفهایی که زدم نمی دانم چرا بازهم دوستت دارم !!!؟؟؟

         دلم می خواهد هزار شهر عشق بسازم تا تو در لحظه ای نابودشان کنی . . .

         دلم می خواهد هر چه محبت دارم به پای تو بریزم تا آنرا لگد مال کنی . . .

         دلم می خواهد بروم بانک باسن بزنم تا همه آن را تقدیم تو کنم تا هر طور که بیشتر و بهتر دلت خنک می شود آنها را پاره پوره کنی . . .

          دلم می خواهد  فکر کنم  که هر آنچه که تا بحال از انرژی برایت حرام کردم و تو آنرا نگرفتی ، بعلت زدن دوشاخه برق توی پریز تلفن بوده و اشکال از تو نبوده من دوشاخه را بد جایی زدم . . .

          دلم می خواهد تا آخر عمر روی توالت ایرانی بنشینم . . .  

           و در پایان دلم می خواهد آنقدر بتو محبت کنم که بشوم اولین مثال از زنجیره  معکوس داروین ( اولین انسانی که میمون شد ) ! ! ! . . .

          

         --------------

     خب این نظر 2 سال پیش من بود بخدا ! نه ربطی به اوضاع و احوالات الان من دارد نه همان موقع داشت ! فقط نوشتم ! دلیل آوردنش هم بعد از دو سال اینست که نظر الانم را هم دارم می نویسم . خودم دوست دارم کنار هم بگذارمشان تا بهتر خودم را بشناسم .

رضا بازدید : 207 پنجشنبه 15 مهر 1389 نظرات (0)
چشم سوم

 آيا هنوز هم به اساسنامه پايبندبد ؟ چشم سوم محلي است مابين دو ابرو ،‌اندكي بالاتر بر روي پيشاني ، به فاصله يك ونيم سانتيمتر در عمق كاسه سر. اين مكاني است كه در حالت عادي ،‌محل رويت و خلق تصاوير منفي و اوهام مي باشد، اين تصاوير در حالت استفاده از مواد مخدر نيز قابل خلق شدن هستند . كه معمولا موضوع از پيش تايين شده اي براي درك شواهد ندارند . ولي در هنگام بازگشايي توسط اساتيد معنوي ،‌كه معمولا در يك مراسم خاص شكل مي گرفت ،‌محلي براي رويت تصاوير مراقبه خواهد شد . به تصوير مراقبه - يانترا - مي گويند . در وضعيت معمولي وقتي كه چشمانمان را به آرامي مي بنديم و اندكي توجه نگاه را به سمت بالا منحرف مي كنيم ، در چشم سوم قرار مي گيريم . كلمه ارتعاش ساز شما يكي از كلمات پر قدرت خداوند ، نام دانش و پر حكمتي قوي ، نامي كه بصورت اسراري در كتاب قرآن آمده است ، كه همان مانتراي ا - ل - م است ، تايين مي شود ،‌دوباره به شكل تمرين قبل انجام داده ، ولي اين بار در محل چشم سوم قرار بگيريد ، به ياد داشته باشيد كه هرتغيير در اين را ه كه ممكن است برايتان ايجاد شود ،‌حداقل به سه هفته زمان نياز دارد .

 نحوه شكل دهي اين مانترا :‌

نيمه اول : الف لاااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااامـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ

 نيمه دوم : ــمــي ي ي ي ي ي ي ي ي ي ي ي ي مــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــم

رضا بازدید : 174 پنجشنبه 15 مهر 1389 نظرات (0)

گام1: فهرستی از موفقیت هایی را که تا کنون نصیبتان شده را تهیه کنید.

گام2: هر چند وقت یک بار به میان طبیعت بروید و در محیطی سبز و سرشار از آرامش قدم بزنید.

گام3:وان حمام را پر از آب گرم و صابون کنید ، داخل وان بنشینید و تمام تنش ها را با تنفس عمیق و استراحت از خود دور کنید.

گام4: هر روز به جمله های زیر و جملاتی از این قبیل فکر کنید.

·       تا زمانی که خودتان نخواهید ، هیچ کس نمی تواند تحقیرتان کند.(تئودور روزولت)

·       روزی شخصی بودایی را فحش و ناسزا میداد ، بودا به وی گفت:از تو به خاطر این هدیه عالی تشکر میکنم!اما متاسفم که نمی توانم هدیه ات را بپذیرم ، راستی اگر کسی به من هدیه ای دهد و من هدیه را قبول نکنم به چه کسی تعلق خواهد داشت؟

·        خواه فکر کنید کاری را میتوانید انجام دهید ، خواه فکر کنید که از انجام کاری ناتوان هستید ، همیشه حق با شماست.(هنری فورد)

·       عشق از آن جهت در ما به ودیعه گذاشته شده که آن را به دیگران ببخشیم.

·       قلمرو خداوند درون ما انسانهاست.

·       هر کاری را که دوست داری انجام بده پول خود به دنبال آن می آید.

·       به دنبال رستگاری و سعادت خود باش.

·       از صمیم قلب خودت را دوست داشته باش.

گام5: در تعطیلات آخر هفته ، فقط به تفریح و استراحت بپردازید.

گام6: تلاش کنید همیشه مثبت بیندیشید.

گام7: به خاطر داشته باشید که هر گاه در کاری سرگردان می مانید ، در حال آموختن نکته ای جدید هستید.

گام8: تا آنجا که لازم است خودتان را به مبارزه بطلبید ، نه بیش از اندازه.

گام9: در هفته یک شب تلویزیون خود را خاموش نگه دارید تا مغزتان استراحت کند.

گام10: در روز عشق(والنتاین)برای خودتان کارت تبریک بخرید.

گام11: هر چند وقت یک بار به یک مکان مقدس بروید و با خدا راز و نیاز کنید.

گام12: هر چند وقت یک بار بیرون از خانه غذا بخورید.

گام13: با کسی که از صمیم قلب دوستش دارید تلفنی صحبت کنید.

گام14: خود را در آیینه نگاه کنیدو از دیدن زیبایی هایتان لذت ببرید و خدا را به خاطر این نعمت شکر گذار باشید.

گام15: اهداف خود را بنویسید و با آنها زندگی کنید.

گام16: در هدف گذاری واقع بین باشید.

گام17: وسواس را از زندگی خود حذف کنید ، در این صورت هیچ کاری نمیتوانید انجام دهید.

گام18: برای خود تعهد مشخص کنید و به آن وفادار باشید و تا می توانید برای آن حرکت و تلاش کنید ولو آن که نتیجه دلخواه شما نباشد.

گام19: همیشه لبخند بزنید.(لبخند و خنده تفاوت دارند)

گام20: تاخیر در انجام کاری بهتر از انجام ندادن آن است.

گام21: هنر سوال کردن را بیاموزید.

گام22: برای خودتان یک مشاور برگزینید و از راهنمایی های او استفاده کنید.

گام23: شرقی ها اعتقاد دارند که آب جاری منبع انرژی های مثبت است و ضروری در زندگی است.پس هر چند روز یک بار زیر دوش بروید و بگذارید جریان آب تمام عضلات را ماساژ بدهد.

گام24: ده بار تنفس عمیق بکشید.

گام25: هنگام راه رفتن و نشستن سرتان را بالا بگیرید و قوز نکنید.

گام26: گاهی اوقات تند تند راه بروید.

گام27: وقتی در کاری موفق می شوید،با خریدن یک هدیه برای خودتان موفقیتتان را جشن بگیرید.

گام28: استفاده از فرصت ها را بشناسید.

گام29: برای خودتان گل بخرید.

گام30: هر وقت احساس تنش کردید ، به موسیقی مورد علاقه تان گوش دهید.

گام31: تکرار عبارات تاکیدی را فراموش نکنید.برخی عبارات تاکیدی مهم در زیر آمده است.

·  هر روز هر قدمی که بر می دارم بهتر و بهتر می شوم.

·  من این وضعیت را به عشق الهی می رسانم و به بهبود آن اعتماد کامل دارم.

·  نعمت های کائنات بی شمار هستند از این رو همواره احساس وفور نعمت کرده و می دانم به تمام خواسته های بر حق خود می رسم.

·  من کسانی را که در حقم بدی کرده اند می بخشم و آزاد می شوم.

·  من مسئول تمام اتفاقاتی که برایم می افتد هستم.

·  من آرام هستم و می گذارم تا همه اتفاقات خوب و شگفت امگیز برایم رخ دهند.

·  امروز، کنترل زندگی خود را در دست می گیرم.

·  اهمیت ندارد که چه اتفاقی رخ می دهد،نور درونم از من حمایت می کند.

·   من عاشق زندگی هستم و زندگی نیز عشقش را نثار من خواهد کرد.

با هر دم و بازدم خدا را شکر میکنم.

گام32: به هر آهنگی که دوست دارید گوش دهید و با آن برقصید.

گام33: نعمت سلامتی خود را قدر بدانید.

گام34: هنر نه گفتن را بیاموزید.

گام35: هنگامی که کودکان بازی می کنند در آنها دقیق شوید.

گام36: هر چند وقت یکبار خانه تکانی کنید.

گام37: آمدن بهار را جشن بگیرید.

گام38: کارهایی را که باید در طول روز انجام دهید مرور کنید.

گام39: هر روز، به بازنگری کارهای همان روز بپردازید.

گام40: از کسانی که شما را مورد ستایش قرار می دهند، تشکر کنید.

گام41: خودتان را مورد تحسین و ستایش قرار دهید.

گام42: سعی کنید روزهای تعطیل کمی بیشتر استراحت کنید و بخوابید.

گام43: گاهی اوقات تنها ماندن را تجربه کنید.

گام44: حیوانات اهلی و دست آموز را نوازش کنید.

گام45: باغچه کوچکی برای خود درست کنید و هر چه دوست دارید در آن بکارید.

گام46: به یک دوست قدیمی زنگ بزنید.

گام47: به پارک رفته و چرخی بزنید و گلها را بو کنید.

گام48: زمانی که زیر دوش می روید آواز بخوانید.

گام49: سالی دو مرتبه خون بدهید.

گام50: نامه ای بنویسید و در آن از خود انتقاد کنید.

گام51: هر روز چند واژه جدید بیاموزید.

گام52: شکر گزار باشید.

گام53: هر از گاهی به گورستان بروید این کار باعث می شود که دید شما نسبت به زندگی عوض شود و زیستن در الان جاودان را بیاموزید.

گام54: مدتی از وقت خود را به کتابخوانه بروید و کتاب بخوانید.

گام55: یک روز در هفته گیاه خواری کنید.

گام56: قبول کنید که انسان جایز الخطا است.

گام57: یک مهارت جدید بیاموزید.

گام58: به اطرافیان اثبات کنید که برایشان ارزش قائل هستید.

گام59: برای بهبود وضعیت خود تلاش کنید.

گام60: توجه داشته باشید که چه زمانی باید در نگرش ها تغییر ایجاد کنید.

رضا بازدید : 193 پنجشنبه 15 مهر 1389 نظرات (0)
: یه پسر خوب یعنی؟؟؟؟؟؟؟!!!!!!!!!

 1.يه پسر خوب تنهایی ميره سينما

 2.يه پسر خوب بعد از تک زنگ سراغ تلفن نميره

 3.يه پسر خوب وقت برگشتن به خونه ماشينش بوي ادکلن زنونه نميده!

 4.يه پسر خوب تو کلاس دانشگاه تا شعاع 3 متري هيچ خانومی نميشينه

 5.يه پسر خوب پس از اتمام صحبت گوشي تلفن رو بوس نميکنه(مهم)

 6.يه پسر خوب وقتی مياد خونه.. قرمزي رژ لب رو صورتش ديده نميشه

 7.يه پسر خوب بعد از شنيدن اسم جنيفر لوپز استغفرالله ميگه

 8.يه پسر خوب بعد از سوار کردن يه خانوم خوشگل باهاش حرف نميزنه!!

رضا بازدید : 219 پنجشنبه 15 مهر 1389 نظرات (0)

 

تا به حال به اينکه زمان چه به سرعت در گذر هست زياد انديشيدم...اينکه براي فرار از نا خوشاهام بسيار شده که به طبيعت پناه بردم ..يا شايد بهتر بگم فرار کردم...و اونوقت جز زيبايي و هماهنگي چيزي دست گيرم نشد....اونجا و تو اون لحظه ها افسوس خوردم که اين روزمرگيهاي زندگي چه قدر زمان رو پيش چشمم به سرعت ربود و چه اين طبيعت برايم ناشناخته باقي موند...

 

من دوست دارم تو دوران بچگيهام سير کنم...يه اين هيچ فکر کردي؟بچه ها  به خودي خود مهربونند...راستگو هستدن...نترس هستند...پر نشاط هستند...کنجکاوند....فکر مي کنند ...شادند....بازي مي کنند ...امانت دارند...

............هيچي تو دنياي خوبشون بد نيست ...اما ..اما اين ما هستيم ..ما ادمکهاي مثلا بزرگ که انهمه را به نابودي ميکشبم....و به خبال خودمون تربيت ميکنيم...رشدشان مي دهيم....حق پدر و مادري به جا مي اوريم...

 

از شب مي ترسانيمشان ..لو لو داره مي خوردت....اقاه سبيل داره دوا مي کنه....ايش شکلاتها موش داره دندونت رو مي خوره...تلفن رو بردار بگو من نيستم....و .....................

 

مجبورشون کنيم به شيوه ما و به عقيده ما بيانديشند....و خلاصه حق زندگي کردن رو ازشون بگيريم....نه ..من اعتراض دارم...سالهاست دارم اينو فرياد ميکنم و مبارزه مي کنم که خودم باشم....از اين لحظه هام بياموزم...من خرد دارم...من از همون کلاسهاي مدرسه اموخته هايي به ياد دارم...و دوست دارم هيچ وقت استثمار نشم....

من حال رو زندگي مي کنم و وقتي ميپبونده به گذشته به اونهمه خاطره خوب و تلخ لبخند مي زنم و رد ميشم....

 

من از اين واژه که ديگه بزرگ شدي حالم بد ميشه..ميخوام همون بچه ناب و سرزنده کوچولو اي باشم که با به شکلات دنياش شيرين ميشه...و با کشيدن به دست پر مهر بر سرش و تحسيت نقاشيه کودکانش دلش پر از عشق ميشه....

 

من نميخوام زيره وزنه سنگينه افکاره اون ادم بزرگها دبگه له بشم...که به خيال خودشون دارن کمک ميکنند ...من هم مي خوام به همه اون آدم بزرگها يگم اگه شرافت داريد...از عشق و محبت ما بچه ها سوئ استفاده نکنبد...و ما رو تو مسيري که طاقتش رو نداريم هل نديد...

 

اره دوست گلم ...دوستت دارم مثل همون بچگيهام ..که دو تا انگشت کوچيکم رو وقتي مي پرسيدي چقدر دوستت دارم نشونت ميدادم....و اون دو تا برام بسيار يود..ونهايت اينکه هر کجا هستيم ...هر که هستيم ...صميمانه به هم مهر بورزيم و به ياد نياکانمون همديگر رو با نامهاي نيک صدا زنيم ..و با کلام پر مهر سر شار کنيم...

 

من فقط عشق ورزيدن پر قدرت نگهم داشته و از دشمني فرار مي کنم...چون دگر طاقت مبارزه ندارم...و اصراري هم به اثبات خود ندارم ...چون من فقط ... و ...خودمون رو دريابيم و يکدگر را نيز....بازم ذهنم خسته شد و ديگه ياريم نميکنه...اميد دارم خسته ات نکرده باشم ...اما به دوستات نيک انديشي ..نيک رويي..نيک خوئي رو ياد اوري کن........

تعداد صفحات : 15

اطلاعات کاربری
  • فراموشی رمز عبور؟
  • نویسندگان
    آرشیو
    آمار سایت
  • کل مطالب : 161
  • کل نظرات : 2
  • افراد آنلاین : 2
  • تعداد اعضا : 0
  • آی پی امروز : 32
  • آی پی دیروز : 10
  • بازدید امروز : 34
  • باردید دیروز : 12
  • گوگل امروز : 1
  • گوگل دیروز : 0
  • بازدید هفته : 81
  • بازدید ماه : 178
  • بازدید سال : 1,169
  • بازدید کلی : 47,531