قرارنبود اينجوري شه يه هو بشي همه كسم
راستي چي شد چه جوري شد اينجوري عاشقت شدم
شايد ميگم تقصيرتوست تاكم شه از جرم خودم
به ملاقات آمدم ببين كه دلسپرده داري
چگونه عمري از احساس عشق شدي فراري
نگاهم كن دلم را عاشقانه هديه كردم
تودريا باش ومن جويبار عشق ودرتوجاري
من از پروانه بودن ها من از ديوانه بودن ها
من از بازي يك سوزنده كه آتش زده بردامان پروانه نميترسم
من از هيچ بودن ها از عشق نداشتنها از بي كسي و خلوت انسانها ميترسم